امروز قصد داریم به بررسی نظریه شخصیت یونگ بپردازیم. کارل گوستاو یونگ یک روانپزشک و روانشناس سوئیسی بود که در سال ۱۸۷۵ متولد و در سال ۱۹۶۱ درگذشت. او بنیانگذار روانشناسی تحلیلی بود که به عنوان یک شاخه از روانشناسی عمقی شناخته می شود. روانشناسی تحلیلی به بررسی عملکرد روان از منظر نظام های معنای متضاد و پدیده های نمادین مثل رویا، خلاقیت و دین می پردازد.
نظریه شخصیت یونگ
به طور خلاصه، نظریه شخصیت یونگ بر این فرض استوار است که شخصیت هر فرد تحت تأثیر سه عامل است: سطوح روان، کهن الگوها و تیپ های روانشناختی.
سطوح روان: چهار سطح از ذهن را شامل می شود که عبارت اند از:
- هشیار: قسمتی از ذهن که حاوی افکار، خاطرات و احساساتی است که فرد از آن آگاه است.
- ناخودآگاه شخصی: قسمتی از ذهن که حاوی افکار، خاطرات و احساساتی است که فرد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تجربه کرده است، اما به دلیل فشار، درد یا تعارض با هشیاری خود، سرکوب یا فراموش شده اند.
- ناخودآگاه جمعی: قسمتی از ذهن که حاوی تصورات و الگوهای است که به صورت ارثی از نسل به نسل منتقل شده اند و در تمام انسان ها مشترک هستند. این تصورات و الگوها را کهن الگوها (Archetypes) می نامند.
- خود: مرکز و هدف نهایی روان که به تعادل و هماهنگی بین هشیار، ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی می رسد.
کهن الگوها: تصورات و الگوهایی هستند که در ناخودآگاه جمعی وجود دارند و بیانگر جنبه های اساسی و عمومی از تجربه انسانی هستند. کهن الگوها به صورت نمادین در رویا، ادبیات، هنر، دین و فرهنگ ظاهر می شوند. برخی از کهن الگوهای معروف عبارت اند از:
- پرسونا: نقش یا صورتی که فرد در برابر دیگران از خود نشان می دهد. پرسونا به عنوان یک سپر یا ماسک عمل می کند که فرد را از تاثیرات خارجی محافظت می کند و به او کمک می کند تا با محیط اجتماعی سازگار شود.
- سایه : جنبه های منفی، پنهان، تاریک و غیرقابل قبول شخصیت که فرد با آن ها روبرو نمی شود یا آن ها را سرکوب می کند. سایه ممکن است شامل خشم، حسادت، ترس، خودخواری، خشونت و غیره باشد. سایه به عنوان یک چالش یا دشمن در برابر فرد قرار می گیرد و به او فرصت می دهد تا با خودش آشتی کند و رشد کند.
- آنیما و آنیموس: جنبه های زنانه و مردانه شخصیت که در فرد جنس مخالف خود وجود دارند. آنیما در مردها و آنیموس در زنان نمایان می شوند. آن ها به عبارت دیگر بروز نقطه تقابل جنسین در روان هستند. آن ها به فرد کمک می کنند تا با جنس مخالف خود ارتباط برقرار کند و تکامل روحانی پیدا کند.
- پیر فرزانه: الگوی پیرمرد حکیم یا استاد که به عقل، دانش، رشد و رفع تعارضات روحانی کمک می کند. پیر فرزانه به عبارت دیگر بروز قابل چالش بود چالش بود چالش بود چالش بود چالش بود چالش بود چالش بود.
- تعادل بین روشنی و تاریکی : الگوی تقابل بین خیر و شر، نور و ظلمت، زندگی و مرگ که در روان وجود دارد. این الگو به فرد نشان می دهد که هر دو جنبه از وجود انسانی لازم و مکمل هستند و باید با هم مصالحه شوند.
- قهرمان: الگوی فردی که با شجاعت، قدرت، اراده و اخلاص به مبارزه با سایه، نمادین شده در شکل یک هیولا، اژدها، دشمن یا مانع، می پردازد. قهرمان به عنوان یک نماد از خودباوری، خودفراموشی و خودپسندی عمل می کند و به فرد کمک می کند تا با چالش های زندگی روبرو شود و رشد کند.
تیپ های روانشناختی: چهار جفت تقابل از خصوصیات روانی که در هشیار فرد ظاهر می شوند و شخصیت او را تعیین می کنند. این چهار جفت عبارت اند از:
- حس و شهود: دو روش برای درک داده های حسی. حس به استفاده از پنج حس برای درک جزئیات محسوس و واقع گرایانه دنیای خارجی اشاره دارد. شهود به استفاده از تخیل، خلاقیت و بینش برای درک کلیات، احتمالات و دیدگاه های نوآورانه دنیای درونی اشاره دارد.
- تفکر و احساس: دو روش برای قضاوت و تصمیم گیری. تفکر به استفاده از منطق، عقل، استدلال و استانداردها برای سنجش صحت، درستی و منطق دار بودن چیزها اشاره دارد. احساس به استفاده از قلب، ارزش ها، همدلی و حالات روحی برای سنجش مفید، خوب و مطلوب بودن چیزها اشاره دارد.
- خروجی و درونی: دو روش برای جهت گیری نیروی روانی. خروجی به جذب شدن به دنیای خارجی، محیط زیست، افراد و فعالیت های گروهی اشاره دارد. درونی به جذب شدن به دنیای درونی، فکر، خلاقیت و فعالیت های تک نفره اشاره دارد.
- قضاوت و درک: دو روش برای سازماندهی زندگی. قضاوت به استفاده از تفکر یا احساس برای تعیین هدف ها، برنامه ریزی، کنترل و اجرای کارها اشاره دارد. درک به استفاده از حس یا شهود برای باز بودن به اطلاعات، تجربه ها، گزینه ها و تغییرات اشاره دارد.
ناخودآگاه جمعی
ناخودآگاه جمعی یکی از مفاهیم اصلی و نوآورانه یونگ در روانشناسی تحلیلی است. او معتقد بود که علاوه بر ناخودآگاه شخصی که حاصل تجربه های فردی است، یک ناخودآگاه جمعی وجود دارد که حاصل تجربه های نسل های گذشته است. این ناخودآگاه جمعی به صورت ارثی در تمام انسان ها مشترک است و شامل کهن الگوهایی است که بیانگر جنبه های عمومی و اساسی از تجربه انسانی هستند.
ناخودآگاه جمعی به عنوان یک منبع عظیم و غیرقابل دسترس از دانش، حکمت، خلاقیت و روحانیت عمل می کند. این ناخودآگاه جمعی ممکن است در رویا، خواب، هالوسیناسیون، روح بردگی، تجارب مرزی، فراموشی، خطای لغزش زبان، سینکرونیسیته (Synchronicity) یعنی همزمان بودن دو پدیده بدون رابطه علت و معلول و غیره ظاهر شود. این ناخودآگاه جمعی همچنین در ادبیات، هنر، دین و فرهنگ بازتاب می یابد.
برای مثال، مفهوم پدر یک کهن الگو است که در ناخودآگاه جمعی وجود دارد و بروز مختلف در فرهنگ های مختلف دارد. پدر ممکن است به عنوان یک الگو، حامی، رهبر، قانون گذار، قضات، سرپرست، سلطان، پادشاه، خدا و غیره تصور شود. پدر همچنین ممکن است به عنوان یک ستمگر، ظالم، ستار، تسلط گر، خشمگین، سخت گیر و غیره تصور شود. این تصورات به صورت نمادین در روان فرد ظاهر می شوند و تأثیر بسزای بر رفتار، احساسات و روابط فرد با خودش و دیگران دارند.
ارتباط نظریه یونگ با دین، ادبیات و هنر
یونگ به عنوان یک روانشناس عمقی، به بررسی رابطه بین روان و دین، ادبیات و هنر پرداخت. او معتقد بود که این سه زمینه از فعالیت انسانی، نشان دهنده ی بروز ناخودآگاه جمعی و کهن الگوهای آن هستند. او معتقد بود که دین، ادبیات و هنر به عنوان سه راه برای تعامل با ناخودآگاه جمعی و تحقق خود عمل می کنند.
- دین: یونگ به دین به عنوان یک پدیده روانشناختی نگاه می کرد که نشان دهنده ی تلاش انسان برای پاسخ دادن به سؤالات معنای زندگی، مبارزه با ترس از مرگ، اتصال با خداوند و تجربه ی تجاوز فردی است. او معتقد بود که دین به عنوان یک منبع از نماد ها، رسوم، متون و سیره های الهام بخش عمل می کند که همگی بروز کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی هستند. او معتقد بود که هر دین یک راه منحصر به فرد برای تفسیر و تجلی دادن به حقایق روحانی است و همچنین چالش های خاص خود را دارد. او خود را به عنوان یک پژوهشگر و تفسیر کننده دین شناخت و نه به عنوان یک مؤمن یا منتقد.
- ادبیات: یونگ به ادبیات به عنوان یک پدیده خلاقانه نگاه می کرد که نشان دهنده ی تلاش انسان برای بروز دادن به تجربیات، خیالات، احساسات و باورهای خود است. او معتقد بود که ادبیات به عنوان یک منبع از داستان ها، شخصیت ها، تصاویر و مفاهیم عمل می کند که همگی بروز کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی هستند. او معتقد بود که هر اثر ادبی یک راز و پیامی در خود دارد که با استفاده از روش تفسیر رویا قابل فهم است. او خود را به عنوان یک خوانشگر و تحلیلگر ادبی شناخت و نه به عنوان یک نویسنده یا منتقد.
- هنر: یونگ به هنر به عنوان یک پدیده زیباسازی نگاه می کرد که نشان دهنده ی تلاش انسان برای آفریده کردن زیبایی، هارمونی، ابراز وجود و ارتباط با دیگران است. او معتقد بود که هنر به عنوان یک منبع از تصاویر، رنگ ها، صداها، حرکت ها و شکل ها عمل می کند که همگی بروز کهن الگوهای ناخودآگاه جمعی هستند. او معتقد بود که هر اثر هنری یک اثر تحول و تجلی خود است که با استفاده از روش تجزیه و تحلیل نمادین قابل درک است. او خود را به عنوان یک آفرینشگر و تفسیر کننده هنر شناخت و نه به عنوان یک هنرمند یا منتقد.
نتیجه گیری
در این مقاله، ما به معرفی یونگ و روانشناسی تحلیلی پرداختیم و سپس به بررسی نظریه شخصیت یونگ، ناخودآگاه جمعی و ارتباط نظریه یونگ با دین، ادبیات و هنر اقدام کردیم. ما دیدیم که چگونه یونگ با استفاده از مفاهیم و روش های خود، تلاش کرد تا عمق و پیچیدگی روان انسان را شناسایی و تفسیر کند. ما همچنین دیدیم که چگونه نظریه یونگ به ما کمک می کند تا خودمان و دیگران را بهتر بشناسیم و با ناخودآگاه جمعی و کهن الگوهای آن ارتباط برقرار کنیم.
نظریه یونگ یک نظریه جامع، جذاب، متفاوت و مؤثر در روانشناسی است که همچنان در حال تحقیق و توسعه است. این نظریه به عنوان یک منبع از دانش، الهام، خلاقیت و رشد عمل می کند و به ما فرصت می دهد تا با خودمان آشتی کنیم و به سمت یکنواختی، کامل بودن و همگرایی روان حرکت کنیم.
پرسش های متداول
چه تفاوت های اساسی بین نظریه یونگ و نظریه فروید در رابطه با ناخودآگاه وجود دارد؟
-
- فروید تنها به ناخودآگاه شخصی اعتقاد داشت که حاصل تجربیات فردی است، اما یونگ علاوه بر آن به ناخودآگاه جمعی اعتقاد داشت که حاصل تجربیات نسل های گذشته است.
- فروید نظر داشت که ناخودآگاه شامل خواسته های پنهان، سکسی، خشونت آمیز و غیرقابل قبول است که با قیود فرهنگی در تعارض هستند، اما یونگ نظر داشت که ناخودآگاه شامل تصورات و الگو هایی است که بیانگر جنبه های عمومی و اساسی از تجربیات انسانی هستند.
- فروید نظر داشت که رویا به عنوان یک رسالت (Manifestation) از خواست های سکسی سرکوب شده عمل می کند که با استفاده از فشاردهی (Displacement)، جابجائی (Transposition)، ساده سازی (Condensation) و سمبول شدن (Symbolization) پیچیده شده است، اما یونگ نظر داشت که رویا به عنوان یک راز (Revelation) از ناخودآگاه جمعی عمل می کند که با استفاده از نماد ها، تصاویر و داستان ها بروز می شود.
چه روش هایی برای دسترسی به ناخودآگاه جمعی و کهن الگوهای آن وجود دارد؟
برخی از روش هایی که یونگ یا دیگر روانشناسان تحلیلی برای دسترسی به ناخودآگاه جمعی و کهن الگوهای آن پیشنهاد کرده اند عبارت اند از:
-
- تفسیر رویا: روشی که با استفاده از نماد ها، تصاویر و داستان های رویا، به فهمیدن پیام های ناخودآگاه جمعی می پردازد.
- خلاقیت فعال (Active Imagination): روشی که با استفاده از تخیل، خلاقیت و بینش، به ارتباط با شخصیت ها، صحنه ها و مفاهیم ناخودآگاه جمعی می پردازد.
- تجسم (Visualization): روشی که با استفاده از تصور، تمرکز و آرامش، به سفر درونی به دنیای ناخودآگاه جمعی می پردازد.
- هنر درمانی (Art Therapy): روشی که با استفاده از نقاشی، نگارش، موسیقی، رقص و غیره، به بروز دادن به ناخودآگاه جمعی می پردازد.
- سینکرونیسیته (Synchronicity): روشی که با استفاده از توجه به همزمان بودن دو پدیده بدون رابطه علت و معلول، به درک معنای پنهان آن ها می پردازد.
چطور می توان شخصیت خود و دیگران را با استفاده از نظریه یونگ شناسایی و تحلیل کرد؟
- برای شناسایی و تحلیل شخصیت خود و دیگران با استفاده از نظریه یونگ، می توان از چند روش استفاده کرد. برخی از این روش ها عبارت اند از:
- پرسشنامه های شخصیتی: روشی که با استفاده از سؤالات مختلف، به سنجش و ارزیابی تمایلات روانشناختی فرد می پردازد. برخی از پرسشنامه های شخصیتی که بر اساس نظریه یونگ طراحی شده اند عبارت اند از: آزمون تیپ شخصیت مایرز-بریگز (Myers-Briggs Type Indicator)، آزمون تعادل روانشناختی گرای (Gray-Wheelwright Psychological Type Survey)، آزمون تفکر-احساس گلدبرگ (Goldberg Thinking-Feeling Test) و غیره.
- تحلیل رفتار و بیان: روشی که با استفاده از مشاهده و بررسی رفتار، حالت بدن، لحن صدا، چشم انداز، علاقه مندی ها و نحوه برقراری ارتباط فرد، به تشخیص و تفسیر خصوصیات روانشناختی او می پردازد.
- تحلیل رویا و خلاقیت: روشی که با استفاده از گفتگو، نوشتن، نقاشی، بازسازی و تفسیر رویا، خلاقیت و تجارب درونی فرد، به شناسایی و توسعه جنبه های ناخودآگاه جمعی و کهن الگوهای آن می پردازد.
این روش ها به ما کمک می کنند تا شخصیت خود و دیگران را به صورت عمق بخش، جامع، دقیق و سازگار بشناسیم و تحلیل کنیم. البته لازم است که در استفاده از این روش ها، به منابع معتبر، دانش کافی، حساسیت لازم و احترام به حرمت فرد توجه کنیم.
یک پاسخ